امروز صبح که رفتیم ورزش، داشتم تو عالم خودم و آهنگ توی گوشم و دویدنم سیر می‌کردم که یهو یه مرد پالتو پوش رو از دور دیدم. آخه ساعت هفت صبح اونجا چی کار می‌کنی مرد؟ کدوم مرد؟ این مرد همون مردیه که همکار بنده هستن و متاسفانه جلو من سبز شدن. منم دوست نداشتم رو در رو شم. سرعتم رو کم کردم تا این از دور(حدودا فاصله پنجاه متری و من از پالتوش شناختم) رد شه و بره. به‌خیر گذشت و رد شد رفت از خیابون پایینی. با خیال راحت شروع کردم به دویدن یه پنج دقیقه نگذشته بود که دقیقا از خیابون جلویی من و در فاصله‌ی ده متری من ظاهر شد! یعنی این همه اتفاق ممکنه؟ سرمو انداختم پایین و گفتم خدایا چرا من باید اول صبحی با این، اونم وقتی دارم ورزش می‌کنم و نمی‌خوام کسی منو تو این حالت ببینه رو در رو شم؟ سرمو که آوردم بالا دیدم اونم فهمید قضیه چیه و پیچید تو کوچه‌ی کناریش. پوف!  خلاصه عصر که رفتم سرکار به هیچ‌ کجا نگرفتم که صبح دیدمش. :دی  خداکنه فردا هفت صبح نیاد قدم‌زنی. :| 

داشتم بازوهام رو آب می‌کردم یکی از خانوما گفت این وسیله‌ها ضرر دارن؟ گفتم عع چرا؟ گفت بازوهای آدم رو چاق می‌کنن! گفتم خانوم اونی که شما می‌گی عضله‌ست. اینی که ما هستیم چاقیه. قبول نکرد. گفت دوست داری بازوهات چاق باشن؟ گفتم نه.  


امروز یه عالمه مهمون داشتیم. الان که همه رفتن منم فردا بیکارم خیلی خوشحالم که همه چی خوب پیش رفت و فردا هم میشه استراحت کرد. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرید فروش لوازم مصرفی پزشکی بجنورد معرفی هتل ها، هتل آپارتمان ها و مراکز اقامتی ایران صندلی مسافرتی Ruby محفل روضه الزهرا(س) شارژ رايگان مرزهای مشترک تالیفیه عکس هاي بازيگران وبلاگ جامع گردشگری و توریست