امروز با مامان رفتیم ورزش. همه میانسال بودن به جز من. با تعجب میگفتن تو واسه چی اومدی؟ منظورشون این بود که چاق نیستی که! خب واضحه. ورزش رو از چاقی شروع نمیکنن. من حتی کتونی هم نپوشیده بودم. باید کتونی بپوشم و یه لباس ورزش مناسب هم جور کنم. ای کاش بتونیم ادامه بدیم با مامان. مامان و داداش خیلی دوست دارن زودتر لاغر شن. داداش حتی یه مدت قرص هم میخورد و من خیلی نگران بودم نکنه ضرر کنه بهش. مامان هم سعی میکنه رژیم بگیره؛ اما بگردم. نمیتونه. :دی خب آیا این دلایل کافی نیست که من به فکر تناسب اندامم باشم؟ امروز با اینکه هوا بارونی بود رفتیم. البته بعدش بند اومد و انقدر هوا پاک بود و همه جا بارون خورده و خوشگل که عاشق پاییز شدم اصلا. این پاییز چه فصل قشنگیه. دیشب کلا نمنم بارون اومد. هر وقت رفتم تو بالکن درخت انار تزئینیمون خورد بهم و خیسم کرد و کیف کردم. پاییز امسال رو عشق است. خدا کنه زمستون مثل پارسال یه عالمه برف بیاد یا حداقل یه جوری برف ببارونن. من نمیدونم دیگه. من برف میخوام از مسئولین.
از بحث دور شدیم. من قبلا تو خونه سعی کردم چندبار تنهایی ورزش کنم اما بیشتر از دو روز ادامه ندادم. اما وقتی مامان هم باشه به نظرم حضور یه همراه بهم انگیزه بیشتری بده.
توی بلاگاسکای چطوری باید هشتگ بنویسم که این پایین هم نشون بده؟ مینویسم ولی این پایین نشون نمیده!
بعدا نوشت: عع درست شد خود به خود! الان دیده میشه.
درباره این سایت